در بقيع اولين كسي كه از انصار دفن شده است «اسعد بن زراره» و از مهاجرين «عثمان بن مظعون» بوده است. پس از فوت ابراهيم فرزند رسول خدا(صلي الله عليه و آله) آن حضرت به صحابه فرمودند ابراهيم را به سلف صالح ما عثمان لاحق كنيد و در كنار او به خاك بسپاريد. پس از دفن شدن ابراهيم در بقيع، مردم مدينه علاقهمند شدند پيكر اقوام و عشيره خود را در آنجا دفن كنند و هر يك از قبايل مدينه درختان و ريشههاي بخشي از بقيع را قطع و زمين آن را براي همين منظور آماده نمودند. در روايت آمده است كه: رسول الله(صلي الله عليه وآله) به دستور خداوند، كنار اين قبرستان حضور مي يافت و به مدفونين آن سلام ميكرد و براي آنان از خداوند آمرزش ميطلبيد(اصول كافي، 4/559)
بقيع را از آن رو «بقيع الغرقد» ناميده اند كه نوعي درخت خاردار در آنجا ميروييده و نامش «غرقد» بوده است. سپس آن درخت از ميان رفت اما نامش ماندگار شد.(لسان العرب، 1/462) بقيع تا يكصدسال پيش، ديوار و حصاري نداشت، اما اكنون با ديواري بلند محصور گشته و از گذشته تاكنون مسلمانان از هر فرقه و مذهبي، پس از زيارت پيامبرخدا(صلي الله عليه وآله) به اينجا آمده، اهل بيت پيامبر(صلي الله عليه وآله) و ديگر آرميدگان در اين گورستان را زيارت ميكنند. قبر امامان معصوم(عليهم السلام) و تعداد ديگري از دفن شدگان در بقيع نيز داراي قبه و سايبان بوده، كه در حمله وهابيان تخريب گرديد و اكنون اين قبرستان به صورت فضاي باز و سادهاي درآمده و تنها برخي از قبور از ديوارههاي كوتاهي برخوردار است.
*ساخت حرم و بارگاه براي مدفن ائمه اطهار(عليهمالسلام)
ساخت حرم و بارگاه در بقيع در چند مرحله صورت گرفت. پس از زمان بنياميه كه شيعيان در سختترين شرايط به سر ميبردند و حتي جرأت اظهار عقيده خود را نداشتند عباسيها به روي كار آمدند و در اين زمان بود كه شيعيان به آزاديهايي دست يافتند، تا جايي كه سفاح به حقانيت اميرمؤمنان علي (عليهالسلام) اعتراف كرد و اقدام به بازگرداندن فدك به بنيالحسن نمود. طبيعي است در چنين شرايط و با برداشته شدن همه موانع، شيعيان خاندان عصمت و به ويژه سادات بنيالحسن در تعمير و توسعه مدفن ائمه بقيع و تبديل خانه عقيل به حرم به عنوان يك وظيفه ديني و نماد مذهبي اهتمام ورزند. همچنين انتساب عباسيها به عباس؛ عموي پيامبر(صلي الله عليه و آله) مهمترين انگيزه براي شيعيان آن دوره بود كه به تعمير و توسعه بارگاه جد خود اقدام كنند. بر اساس مدارك تاريخي پيكر مطهر امام صادق(عليهالسلام) در سال 148 هـ . ق و پس از دوران خلافت سفاح و منصور در سالهاي 136 تا 157هـ . ق در داخل حرم و پس از تبديل شدن خانه عقيل به مسجد و زيارتگاه عمومي در كنار قبور ائمه سهگانه دفن شده است.
متأسفانه در مورد تغيير و تحولي كه پس از اين تاريخ تا قرن پنجم در اين حرم شريف به وجود آمده است، اطلاع دقيق و مستند تاريخي در دست نيست ولي با توجه به بحثهاي گذشته به يقين اين حرم در طول اين سه قرن نيز مورد توجه عباسيان و شيعيان بوده و در هر فرصت ممكن به تعمير و تجديد بناي آن اهتمام ورزيدهاند.
اما مرحله بعدي تجديد بناي حرم از قرن پنجم آغاز شده كه خوشبختانه اسناد و مدارك تاريخي زيادي در اين زمينه وجود دارد. طبق مدارك مسلم تاريخي، گنبد و بارگاه حرم ائمه بقيع كه از نظر استحكام و ارتفاع، ظرافت و زيبايي بر همه قبههاي موجود در بقيع تفوق داشته و به مدت هشتصد سال سر بر آسمان ميسوده و نظر مورخان و جهانگردان را به خود جلب ميكرد، به دستور «مجدالملك ابوالفضل اسعد بن محمد بن موسي البراوستاني القمي»، وزير بركيارق از سلاطين سلجوقي در بين سالهاي 486 الي 498 هـ . ق ساخته شده است.
در اين زمينه مورخ معروف ابن اثير در حوادث سال 495 هـ . ق ميگويد: «در اين سال امير مدينه؛ منظور بن عماره حسيني دنيا را وداع گفت و او معماري را كه از اهالي قم بود و از سوي مجدالملك براوستاني براي ساختن قبه حسن بن علي و عباس عموي پيامبر در مدينه به سر ميبرد، به قتل رسانيد.»
همچنين عبدالجليل قزويني زنده (در سال 556 ق) در كتاب النقض ميگويد: «قبه حسن بن علي كه عباس بن عبدالمطلب پدر خلفا آنجا مدفون است مجدالملك فرموده است». شايد بهترين راه براي به دست آوردن كيفيت اين بناي شريف و مشخصات آن مراجعه به ثبت مشاهدات و خاطرات مورخان و جهانگردان باشد. مشخصات «قبهاي بزرگ و سر به فلك كشيده و بسيار مستحكم» مشترك در بين مشاهدات مورخان ميباشد؛ جهانگرداني همچون ابن جبير ابن نجار در قرن هفتم، خالد بن عيسي البلوي المغربي و ابن بطوطه (جهانگرد معروف) در قرن هشتم.
ويژگيها و خصوصيتهاي معماري حرم شريف: آنكه حرم بقيع هشت ضلعي بوده است. براي نمونه ميرزا محمدحسين فراهاني كه در سال 1302 هـ.ق اين حرم شريف را زيارت كرده است، ميگويد: «چهار نفر از ائمه اثني عشر ـ صلوات الله عليهم اجمعين ـ است كه در بقعه بزرگي كه به صورت هشت ضلعي ساخته شده است واقعاند و اندرون و گنبد آن سفيدكاري است.»
حرم بقيع داراي دو در بوده است. ابن نجار مدينهشناس معروف متوفاي 647 هـ.ق ميگويد:«بقيع داراي دو در بوده است كه يكي از آنها هميشه و در تمام ساعات روز به روي زائرين باز بوده است.» بارگاه بقيع محرابي هم داشته است. حرم بقيع خادماني نيز داشته است. اين خدام شامل كفشدار و زيارتنامهخوان بود. امينالدوله در سفرنامه خود مينويسد: «يكشنبه يازدهم محرم 1316 هـ.ق هواي بقيع و زيارت ائمه هدي كردم. آنجا جز حاج صادق يزدي و يك ضعيفه كفشدار و يك سقا كسي نبود. كليددار، متولي و زيارتنامهخوان هنوز نيامده بودند.» همچنين در برخي سفرنامهها براي حرم تزئيناتي ذكر شده و اينكه اين حرم صحن نداشته است.
*وهابيت
بيش از سيصد سال است كه جامعه بزرگ اسلامي از پديده اي به نام وهابيت رنج ميبرد كه پيامدهاي جبران ناپذير و زيان بار اين گروه سالهاست كه جهان اسلام را مورد تهديد قرار داده است.
انديشه هاي مخرب و بدعت گذار وهابي براساس اعتقادات موجود در فقه حنبلي در قرن چهارم پايه گذاري شد كه با حلول تعاريف سلفي در قرن هشتم احيا گرديد و در قرن دوازدهم سازمان يافت و در قرن چهاردهم هجري اين مكتب به عنوان كالاي سياسي ازنقطهاي به نقطه ديگر صادر مي گرديد. تاريخچه و جريان شناسي اين گروه نشان از توطئههايي دارد كه دولتهاي استعمارگر عليه مسلمين طراحي كردهاند تا با ايجاد انشقاق و تفرقه بين امت اسلامي و تزريق ادبيات زور و بدون پشتوانه عقلي در اعتقادات اسلامي، راه را براي حاكميت خويش بر جهان اسلام باز نموده و تئوري تفرقه بيانداز و حكومت كن را در جهان اسلام عملي كنند.
محققان تاريخ وهابيت ثابت كردهاند كه اين فرقه در اصل به دستور مستقيم وزارت بريتانيا ايجاد شد. به عنوان مثال كتابهايي چون "پايه هاي استعمار" از خيري حماد و "تاريخ نجد" از سنت جان ويلبي يا و "خاطرات حاييم وايزمن" اولين نخست وزير رژيم صهيونيستي و نيز "خاطرات مستر همفر" و ...، پرده از اين راز برداشته و نقش جاسوسان وزارت مستعمرات انگليس را در شكل گيري و تثبيت اين فرقه، حكايت ميكند.
همفر در خاطرات خويش آشنايي خود را با محمد ابن عبدالوهاب مؤسس فرقه وهابيت اينگونه بيان مي كند:« اين جوان مغرور (محمد بن عبدالوهاب) در فهم قرآن و سنت از درك خودش پيروي ميكرد، و آراء و نظريات بزرگان مذاهب را طرد ميكرد. نه تنها بزرگان زمانش و بزرگان مذاهب اربعه بلكه حتي درباره ابي بكر و عمر نيز ـ در صورتيكه از كتاب و سنت چيزي خلاف نظريات آنان مييافت ـ آراء آنان را هم به ديوار ميزد. من گمشده خودم را در محمد بن عبدالوهاب يافته بودم، زيرا آزادگي و غرور و منش و تنفري كه از علماي عصر خود داشت و استقلال نظرش كه حتي به خلفاي چهارگانه نيز اهميتي نميداد، و تنها به فهم خودش در قرآن و سنت اتكاء ميكرد... سخت نسبت به ابوحنيفه ميتاخت، و درباره خودش ميگفت: من از ابوحنيفه خيلي بيشتر ميفهمم و مدعي بود كه: نصف كتاب بخاري باطل است.»(دستهاي ناپيدا، 32)
همفر ميگويد زماني كه در لندن بودم، دبير كل گفت: وزارت مستعمرات نقشه دقيقي براي شيخ عبدالوهاب تهيه نموده است كه آن را بايد اجرا كند، و اين نقشه عبارتست از:
1. تكفير تمام مسلمانان و مباح بودن قتل آنان، و غارت كردن اموالشان، و هتك آبروي آنان، و فروختن آنان در بازار برده فروشان، و جواز برده ساختن مردانشان و كنيز گرفتن زنانشان.
2. نابود ساختن كعبه به نام اينكه جزء آثار بت پرستي است ـ اگر بتواند ـ و مانع شدن مردم از حج، و تحريك عشاير و قبايل به غارت قافلههاي حجاج و كشتن آنان.
3. كوشش به منظور ايجاد روح نافرماني نسبت به خليفه عثماني و تحريك مردم براي جنگيدن با او و تجهيز لشكرهايي براي اين منظور، و نيز لازم است با شريفهاي حجاز با تمام وسائل ممكنه مبارزه شود، و از نفوذ آنان كاسته گردد.
4. ويران ساختن قبهها و ضريحها و اماكن مقدسه مسلمانان در مكه و مدينه و ديگر بلاد اسلامي كه برايش امكان داشته باشد، به نام اينكه اينها بتپرستي و شرك و نوعي اهانت به شخصيت پيامبر و خلفاي او و رجال اسلام است.
5. ايجاد هرج و مرج و آشوب در بلاد به هر اندازه كه بتواند.
پس از تسلّط سعوديان بر حجاز، با توجه به پيوند فكري و مذهبي آنان با محمدبن عبدالوهاب، در هر شهر و منطقه اي كه وارد ميشدند، آثار و ابنيه ساخته شده بر روي قبور بزرگان صدر اسلام را خراب و ويران ميكردند.
از جمله تخريبها، از ميان بردن گنبد مرقد عبدالله و آمنه، پدر و مادر حضرت رسول خدا(صلي الله عليه وآله) و نيز مزار همسران آن بزرگوار و قبر عثمان بن عفان و قبر اسماعيل بن جعفرالصادق(عليه السلام) و قبر مالك، امام دارالهجره و غير آن بود كه بيان همه آنها به طول ميانجامد و به طور خلاصه، تمام مزارات مدينه و اطراف آن و ينبع را خراب كردند و پيش از آن، قبر حمزه عموي پيامبر(صلي الله عليه وآله) و قبور بقيه شهداي احد را از بين برده بودند و از آنها جز مشتي خاك برجاي نمانده بود و كسي كه بخواهد قبر حمزه را زيارت كند، در صحرا جز تپه اي از خاك نميبيند.
وهابيان از ترس نتيجه كارشان، از خراب كردن گنبد و بارگاه حضرت رسول(صلي الله عليه وآله) و كندن ضريح آن بزرگوار خودداري كردند وگرنه آنان هيچ قبر و ضريحي را استثنا نكردهاند، بلكه قبر پيامبر(صلي الله عليه وآله) از آن جهت كه بيشتر مورد احترام و علاقه مردم است، از ديدگاه آنها و از نظر دلايل وهابيان، اولي به خرابي است و اگر از اين نظر خاطرشان جمع بود، حتماً قبر پيامبر(صلي الله عليه وآله) را نيز ويران ميكردند! بلكه پيش از مزارهاي ديگر، به تخريب آن اقدام ميكردند. در كتاب تاريخ حرم ائمّه بقيع اينچنين نقل شده: اين اقدام دقيقاً در هشتم شوال 1344هـ. ق. انجام گرفت و به كارگراني كه اين عمل ننگين را انجام دادند مبلغ هزار ريال مجيدي دست مزد پرداخت گرديد. (تاريخ حرم ائمه، 51)